عشق بـازی ....
لازم نيست مرا دوست داشته باشي؛
من تو را به اندازه ي هردويمان دوست دارم
لازم نيست مرا دوست داشته باشي؛
من تو را به اندازه ي هردويمان دوست دارم
با کسي رابطه ي احساسي بر قرار کن که...
نه تنها افتخار ميکنه که تو رو داره
بلکه حاضر هر ريسکي رو بکنه
که فقط کنار تو باشه .
ديگر از اين بوسه هاي پنهاني خسته شده ام...
مي خواهم در مقابل ديدگان همه ببوسمت...
و فرياد بزنم:
"دوستت دارم"
ياد قلبت باشد؛
يک نفر هست که اين جا...
بين آدم هايي، که همه سرد و غريبند با تو....
تک و تنها، به تو مي انديشد!
و کمي،
دلش از دوري تو دلگير است....
مهربانم، اي خوب!
ياد قلبت باشد؛ يک نفر هست که چشمش ،...
به رهت دوخته بر در مانده...
و شب و روز دعايش اينست؛...
زير اين سقف بلند، هر کجايي هستي، به سلامت باشي...
و دلت همواره، محو شادي و تبسم باشد....
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
بعد از اين بگذار قلب بيقراري بشكند
گل نميرويد، چه غم گر شاخساري بشكند
بايد اين آيينه را برق نگاهي ميشكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند
گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينهام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند
شانههايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تختهسنگي زير پاي آبشاري بشكند
كاروان غنچههاي سرخ، روزي ميرسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند
خانه ات زيباست
خانه ات زيباست
نقش هايت همه سحرانگيز است
پرده هايت همه از جنس حرير
خانه اما بي عشق ، جاي خنديدن نيست
جاي ماندن هم نيست
بايد از كوچه گذشت
به خيابان پيوست
و تكاپوي كنان
عشق را بر لب جوي و گذر عمر و خيابان جوئيد
عشق بي همهمه در بطن تحرك جاريست
*****
تن تماميت زيبايي پيراهن نيست
مهرباني با تن، مثل يك جامه بهم نزديكند
و اگر ميخواهيم روزهامان
همه با شبهامان
طرحي از عاطفه با هم ريزند
گاهگاهي بايد
به سر سفرهء دل بنشينيم
قرص ناني بخوريم
از سر سفرهء عشق
گامهامان بايد
همهء فاصله ها را امروز
كوتاه كنند
و سر انگشت تفاهم هر روز
نقب در نقب دري بگشايد
دري از عشق به باغ گل سرخ
"و بينديشيم بر واژهء "دوستت دارم